در حسرتم
در حسرت باتوبودن
در حسرت باتوبودن چشام هرگزنخشکید ............... حتی بعدتوهم یار،بخاطرت می کوشید
در حسرت باتو بودن دلو دادم به دریا ................هرگزنمی دونستم یه روزمیشی بی وفا
دلم رو دادم بیابونا به خاطر نامهربونی هات
درحسرت باتو بودن رو به آسمون می کردم............ دستامومی گرفتم بالا خدا خدا می کردم
درحسرت باتو بودن سرعت باد وطوفان .............جلودار من نبود واسه دوباره موندن
در حسرت باتو بودن دل ازآغوشها هم کندم ......... چه جفاهایی کشیدم ولی از تویکی دل نکندم
در حسرت باتو بودن ستاره ها رو می شمردم ................. دستمو میذاشتم روسینه قلبمو می فشردم
دوصخره با هم بودند ،هرگزجدا نشدند.................... تو بد تر ازهرسنگی بذار گوشات بشنوند
در حسرت با تو بودن اشکای زیادی ریختم.................هنوز برام سواله چرا نموندی پیشم
درحسرت با تو بودن تا هم اکنون می شتافتم ................. در حسرت باتو بودن قلبمومی شکافم
درحسرت با تو بودن یه دیوانه و روانی ام................ لحظه های باهم بودن آرام و مهتابی ان
در حسرت با او بودن هنوز عاشقم ای عاشقان............ در حسرت با تو بودن گمگشته ای یم درکهکشان
درحسرت با تو بودن اشک چشمانم خونه............. در حسرت با تو بودن همیشه دلم اینا رو می خونه
به این مطلب امتیاز بدهید:
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: متنهای عاشقانه,شادی رحمانی,احساس,sahdoon,سعدون,www.sahdoon.com