نسیم
ارسال در تاريخ پنجشنبه 9 بهمن 1393| توسط sahdoon | نسخه قابل چاپ | تعدا بازدید 141
امشب 8 بهمن ماه 1393 ساعت 10 شب.
یه کاری برام پیش اومد و مجبور شدم برم بیرون.
داشت بارون میومد.کلاهمو انداختم رو سرم و حرکت کردم.
قدم دومم رو که برداشتم، نسیم آرام و ملایمی موهامو کنار زد.
اون باد آروم یه بو و عطری رو با خودش داشت.
برامم سوال طرح کرد که این عطر بوی انگار به مشامم آشناست.
همینطور که فکر میکردم .اون نسیم پر از عطر رو می بوییدم
یه دفه یادم افتاد
آری اون بو را قبلا بوییده بودم
این بوی،زمان عاشقی من با شادی رو دوباره برام زنده کرد...
ای کاش...
ای کاش..
هرگز عاشق نمیشدم
داشت بارون میومد.کلاهمو انداختم رو سرم و حرکت کردم.
قدم دومم رو که برداشتم، نسیم آرام و ملایمی موهامو کنار زد.
اون باد آروم یه بو و عطری رو با خودش داشت.
برامم سوال طرح کرد که این عطر بوی انگار به مشامم آشناست.
همینطور که فکر میکردم .اون نسیم پر از عطر رو می بوییدم
یه دفه یادم افتاد
آری اون بو را قبلا بوییده بودم
این بوی،زمان عاشقی من با شادی رو دوباره برام زنده کرد...
ای کاش...
ای کاش..
هرگز عاشق نمیشدم
به این مطلب امتیاز بدهید:
موضوعات مرتبط با این مطلب :
____________________________________________________
برچسب ها:
برچسب ها: